loading...
یاد یاران
جواد سلیمی بازدید : 6 جمعه 22 شهریور 1392 نظرات (0)

ثمر گیرد ز تو فردای بلخی …

آخرین نامه شهید بلخی از زندان دهمزنگ به فرزندش سید علی بلخی
بسم الله الرحمن الرحیم

کسی که معرفت آموخت، سربلندی یافت
سربلند به پیش سپهر ختم نشود

گرگ زاده پدر، علی آقا جان!

امیدوار هستم ایام جشن ملی خود را با نشاط و فرحت گذرانیده باشید، و هم در ادای کنفرانس خود موفق شده باشید. بلی، کوشش کنید که قبل از همه اول سخن گوی و سخن سنج شوید که یگانه بروز جوهر مردی، گفتار نیک و متین است. باز تو گرگ زاده در این امر میراث داری، زیرا نه تنها سخنوران این وطن مقابل پدرت سر تعظیم و تسلیم خم داشتند، بلکه ناطقین و حریفان چیره دست در اغلب ممالک عربی و کشورهای اسلامی که رفتم در مبارزه سخن به زانو در آمدند. عامل بزرگ، بعد از دانستن، در این امر جرأت است و بس!
راستی، اگر از شرح کنفرانس شما در پوهنتون (دانشگاه) در کدام اخبار (روزنامه) درج شده است؟ آن را برای من بفرستید. زیرا در این چند روز ممکن نشد برای ما از بیرون اخبار (روزنامه) بیاورند، و اگر هم شماره ۹۸۴ مجله تهران مصور در دسترس شما است، آن را بفرستید. ماقبل و مابعد آن (شماره) را خوانده ایم ولی آن را ندیده ایم. شنیده شده است که در آن (شماره) راجع به استقلال و آزادی ملت غیور و انقلابی کشور الجزایر شرح مفصلی نگاشته اند. چون مبارزات آن مردم شجاع و قهرمان را با دلچسبی و علاقه خاص تعقیب می کردم. اگر آن جریده (مجله) در جایی پیدا شد، حتماً برایم ارسال فرمایید.

 

 

 

ثمر گیرد ز تو فردای بلخی …

آخرین نامه شهید بلخی از زندان دهمزنگ به فرزندش سید علی بلخی
بسم الله الرحمن الرحیم

کسی که معرفت آموخت، سربلندی یافت
سربلند به پیش سپهر ختم نشود

گرگ زاده پدر، علی آقا جان!

امیدوار هستم ایام جشن ملی خود را با نشاط و فرحت گذرانیده باشید، و هم در ادای کنفرانس خود موفق شده باشید. بلی، کوشش کنید که قبل از همه اول سخن گوی و سخن سنج شوید که یگانه بروز جوهر مردی، گفتار نیک و متین است. باز تو گرگ زاده در این امر میراث داری، زیرا نه تنها سخنوران این وطن مقابل پدرت سر تعظیم و تسلیم خم داشتند، بلکه ناطقین و حریفان چیره دست در اغلب ممالک عربی و کشورهای اسلامی که رفتم در مبارزه سخن به زانو در آمدند. عامل بزرگ، بعد از دانستن، در این امر جرأت است و بس!
راستی، اگر از شرح کنفرانس شما در پوهنتون (دانشگاه) در کدام اخبار (روزنامه) درج شده است؟ آن را برای من بفرستید. زیرا در این چند روز ممکن نشد برای ما از بیرون اخبار (روزنامه) بیاورند، و اگر هم شماره ۹۸۴ مجله تهران مصور در دسترس شما است، آن را بفرستید. ماقبل و مابعد آن (شماره) را خوانده ایم ولی آن را ندیده ایم. شنیده شده است که در آن (شماره) راجع به استقلال و آزادی ملت غیور و انقلابی کشور الجزایر شرح مفصلی نگاشته اند. چون مبارزات آن مردم شجاع و قهرمان را با دلچسبی و علاقه خاص تعقیب می کردم. اگر آن جریده (مجله) در جایی پیدا شد، حتماً برایم ارسال فرمایید.

 

به خاطری که در پوهنتون (دانشگاه) کنفرانس دادی، مقدار هفت و نیم متر کتان (پارچه) پولادی اعلا و یک دانه زیر پیراهنی قشنگ برایت تهیه کرده ام که مادرت یک دست لباس قندهاری بسیار زیبا و کلان بدوزد. روز جمعه که مع العافیت لباس های مرا به زندان آوردی، من به این عنوان آن را برایت می فرستم که این پارچه را دوخته روانه کنید.
فهمیدی؟ این انعام کوچک و ناچیز پدر را با افتخار بپذیر و بپوش.

راستی آیا اولادهای ماما (دایی) قندهاری را دیده اید؟ گمانم چهار پسرش تازگی از قندهار به کابل آمده اند. اگر آن ها را تا به حال ندیده اید، کدام روز با مامای (دایی) خود به نزد آنان بروید، یا کدام معرف دیگر، چون آن ها زود رفتنی هستند. پسر بزرگترش عبدالوالی نام دارد. پارسال زن گرفته است. اگر کدام دانه پوست یگان دو صد افغانیگی (معادل دویست تومان) داشتید، به او هدیه بدهید و عذری آن که ایام جشن عید نوروز بود، شما را دعوت نتوانستم، بخواهید. من و سایر رفقای همبند کاملاً خوب و سلامت هستیم. رفقای سابق ما اولادهای خرد و کلانشان روز دوم عید نوروز امسال آن ها را حسب معمول از نزدیک دیدن نمودند. ولی فقط خداوند می داند که پدرت از امتناع این امر توسط مأمورین زندان چه لذتی دارد. روزگار و سال های طولانی حبس با همه سختی ها و فشارهای خود، هنوز نتوانسته است غرور خطیری پدرت را بشکند. خانواده آن ها و بی چاره اطفال شان بارها و بارها به مقامات حکومتی عریضه کردند و خودشان مکرر به مأمورین زندان التماس، اما من نه خودم سر در مقابل ظالم و کسی دیگر فرود می آورم و نه فرزندانم را چنان تربیت کرده ام. من به قدرت و حکمت دست غیبی ایمان راسخ و کامل دارم.
به قول آن شاعر شهیر که گفت:

طفل اشکم دختر رز را شبی مستانه گفت
می رسد روزی که پستان تو می چوشم به زور

چرت نزن، مستانه باش. خدمت مادر عزیز و خواهران رشیدت سلام بگو و دخترت صدیقه را از طرف من ببوس. شفای خاله بی چاره ات را (همسر آقای بیدار) از درگاه خداوند متعال می خواهم و امیدوارم که عافیت و سلامتی خود را باز یابد. به همه شان سلام و احترامات مرا می رسانید. امید به خدای توانا.
با احترام سید اسماعیل بلخی
زندان دهمزنگ – کابل.
علامه بلخی ضمیمه این نامه قطعه شعری که در زندان تحت عنوان «می توحید» سروده تقدیم یگانه فرزند پسرش می کند و او را به پرهیزکاری توصیه می کند:

عزیزم، ای علی آقای بلخی
ایا فرزند خوش سیمای بلخی

تویی، ای یادگار رفتگانم!
ضیاء دیده بینای بلخی

نهال رسته! امروزم امید است
ثمر گیرد ز تو فردای بلخی

تو باشی باقیات الصالحاتم
چه در دنیا چه در عقبای بلخی

به یاد صبح روز توست روشن
سحر گشته بسی شب های بلخی

تو را چون اول عهد شباب است
فزون شد زان سبب، سودای بلخی

به گوش جان شنو پند پدر را
نه صورت باش، شو معنای بلخی

پی آموزش علم و ادب باش
سفرها کن چو مولانای بلخی

قدم سنجده نه در ره که خورده است
هزارن خار غم در پای بلخی

به هر کاری بجو مرضای خالق
همین است از تو استدعای بلخی

به حبل دین بزن دست توسل
یگانه عروه الوثقای بلخی

منه قرآن ز کف دائم که باشد
پی ترویج او غوغای بلخی

ز نا اهلان و از جهال بگریز
شوی تا نخبه دانای بلخی

زمنهیات حق پرهیز و می نوش
می توحید از صهبای بلخی

همیشه باش بر فرمان مادر
که باشد او عزیز آقای بلخی

حیات من رهین رحمت اوست
شمیم اوست روح افزای بلخی

ز بلخاب و ز اهلش رو مگردان
که باشد مسکن بابای بلخی

خدا باشد نگهدارت به هر دم
نباشد پس دگر پروای بلخی

دعایت می کنم یارب نگهدار
ز سنگ فتنه ها مینای بلخی

منبع: شاهد یاران شماره ۶۴

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 11
  • کل نظرات : 2
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 2
  • آی پی امروز : 21
  • آی پی دیروز : 1
  • بازدید امروز : 16
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 16
  • بازدید ماه : 16
  • بازدید سال : 49
  • بازدید کلی : 370