چکیده:
علامه شهید سید اسماعیل بلخی رحمه الله با شناخت صحیح از تعالیم قرآن، وحدت امت اسلامی را یک ضرورت عقلی, دینی و اجتماعی دانسته؛ اما تحقق آن را تنها در سایه ایمان به خالق یکتا، شناخت درست و عقلانی از آموزه های دینی و پایبندی به دستورات پیامبر اسلام و ائمه طاهرین امکان پذیر می داند. اجتهاد پویا و کار آمد، خرافه زدایی از معارف دینی، ارتقای دانش عمومی و اصلاح نهاد سیاست در کشورهای اسلامی، از جمله راهکارهای عملی تحقق وحدت از دیدگاه شهید بلخی است.
بلخی، یک بیدارگر و مصلح آگاه، دلسوز و دردمند بود و در تاریخ معاصر افغانستان از جایگاه والایی برخوردار است؛ اما اندیشههای اصلاحی او هنوز به درستی معرفی نشده اند. وی به خاطر آرمانهای اصلاحی اش که نشأت گرفته از تعالیم ناب قرآن بود، هدف آماج توطئه دشمنان دین و آزادی قرار گرفت؛ ازین رو بسیار زود غروب کرد و متأسفانه مردم افغانستان و جهان اسلام، متفکر بزرگ، طبیب حاذق و درد آشنایی را از دست دادند؛ اما اندیشههای روشنگر بلخی، هنوز هم میتوانند راهگشای مشکلات جامعه ما باشد:
علاج درد ندانستیم و طبیب را کشتیم گل شکفتة بستان سیب را کشتیم
خطیب عشق و محبت، حدیث وحدت گفت خطابه درک نکردیم، خطیب را کشتیم(1)
چکیده:
علامه شهید سید اسماعیل بلخی رحمه الله با شناخت صحیح از تعالیم قرآن، وحدت امت اسلامی را یک ضرورت عقلی, دینی و اجتماعی دانسته؛ اما تحقق آن را تنها در سایه ایمان به خالق یکتا، شناخت درست و عقلانی از آموزه های دینی و پایبندی به دستورات پیامبر اسلام و ائمه طاهرین امکان پذیر می داند. اجتهاد پویا و کار آمد، خرافه زدایی از معارف دینی، ارتقای دانش عمومی و اصلاح نهاد سیاست در کشورهای اسلامی، از جمله راهکارهای عملی تحقق وحدت از دیدگاه شهید بلخی است.
بلخی، یک بیدارگر و مصلح آگاه، دلسوز و دردمند بود و در تاریخ معاصر افغانستان از جایگاه والایی برخوردار است؛ اما اندیشههای اصلاحی او هنوز به درستی معرفی نشده اند. وی به خاطر آرمانهای اصلاحی اش که نشأت گرفته از تعالیم ناب قرآن بود، هدف آماج توطئه دشمنان دین و آزادی قرار گرفت؛ ازین رو بسیار زود غروب کرد و متأسفانه مردم افغانستان و جهان اسلام، متفکر بزرگ، طبیب حاذق و درد آشنایی را از دست دادند؛ اما اندیشههای روشنگر بلخی، هنوز هم میتوانند راهگشای مشکلات جامعه ما باشد:
علاج درد ندانستیم و طبیب را کشتیم گل شکفتة بستان سیب را کشتیم
خطیب عشق و محبت، حدیث وحدت گفت خطابه درک نکردیم، خطیب را کشتیم(1)
مقدمه
اتحاد جهان اسلام بعد از سید جمال یکی از دغدغههای مهم هر مسلمان متعهد و دلسوز در کشورهای اسلامیبوده است؛ اما در افغانستان که بیش از هرکشوری اتحاد مسلمانان ضرورت داشته، کسی که بیش از همه در راه تحقق آنمبارزه کرد و در جهت آگاهی و اتحاد مسلمانان پانزده سال شرایط سخت زندان طاغوت را نیز تحمل کرد، شهید سید اسماعیل بلخی(1299- 1347ش) است. حدود 5000 بیت شعر از ایشان باقی مانده است که بیش از یک سوم آن به مقوله وحدت اختصاص دارد و در مجموعه سخنرانیهای باقی مانده از وی نیز مسأله وحدت امت اسلامی به طور عام و وحدت ملی در افغانستان به خصوص بسیار تأکید شده است.
علامه بلخی نیز همانند سلف صالح خود سید جمال درد اصلی مسلمانان را تفرقه و نفاق میداند که از سوی دشمنان اسلام دامن زده میشود: «بارها داد زدم، که کشورهای اسلامیخاصه کشور ما اگر کدام عقب ماندگی داشته باشد، به همین درد بی درمان تفرقه گرفتار بوده است، همین دردی است که سالها یکدیگر خود را شیعه و سنّی گفته جدا کردیم. این مصیبت را دشمن ما در بین ما مسلمانها انداخته است...».(1)
او در خطابه دیگری نیز خطاب به مسلمانان شیعه و سنی ضرورت اتحاد و همبستگی مسلمانان را مطرح کرده، دخالت بیگانگان را علت تشدید اختلافات میداند: «همه ما مسلمان هستیم و اختلاف شیعه و سنی نمیتواند و نباید در ارکان اسلامیت ما تزلزل وارد کند. کشورهای اسلامیما سخت احتیاج به تأمین وحدت ملی دارند، مخصوصا کشور عزیز ما افغانستان بیشتر این احتیاج را دارا است؛ زیرا دست بیگانگان تبعیضهای نژادی، منطقوی و مذهبی را در بین ما آورده و ما را از همدیگر جدا ساخته اند و ما را از سیر تکامل محروم کرده است؛ در حالیکه ما همگی پیرو قرآن هستیم و قرآن ما را برابر و برادر یکدیگر میداند».(2)
یکی از ویژگیهای برجسته آیین مقدس اسلام وحدانیت آن است. احادیث و سیره پیامبر و پیشوایان دینی ما نیز بر ضرورت وحدت امت اسلامی تأکید دارند. در قرآن کریم نیز آیات زیادی هستند که ضرورت اتحاد امت اسلامی را بیان کرده اند. برای نمونه به برخی از این آیات اشاره می کنم:
«إنَّ هذِهِ أُمَّتُکُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَأَنَا رَبُّکُمْ فَاعْبُدُونِ»(3)؛ «کَانَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِیِّینَ مُبَشِّرِینَ وَمُنْذِرِینَ وَأَنْزَلَ مَعَهُمُ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ لِیَحْکُمَ بَیْنَ النَّاسِ فِیمَا اخْتَلَفُوا فِیهِ ...»(4)؛ «وَاعْتَصِمُواْ بِحَبْلِ اللّهِ جَمِیعاً وَلاَ تَفَرَّقُواْ وَاذْکُرُواْ نِعْمَتَ اللّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ کُنتُمْ أَعْدَاء فَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِکُمْ فَأَصْبَحْتُم بِنِعْمَتِهِ إِخْوَاناً...»(5)؛ اینها نمونه¬هایی از مجموعه آیات قرآن اند که به ما میگویند: وحدت یک ضرورت دینی و اعتقادی است و نباید برداشتهای متفاوت از مفاهیم دینی، عامل اختلاف شوند؛ بلکه اگر اختلافی در برخی زمینهها پدید آمد، باید آن را به خدا ارجاع داد (و حکمه الی الله).(6)
علامه شهید سید اسماعیل بلخی
بلخی در قیام خونین 1314 مردم مشهد در مسجد گوهرشادحضور داشت و ازهمراهان بهلول رهبر قیام بود. درجریان زد و خورد با پلیس سید اسماعیل فرار کرد و سپس همراه پدرش سید محمد مخفیانه خودرا به هرات رساند. وی در 1314 ش. پس از ده سال تحصیل در حوزه خراسان به وطن مراجعت نمود و قیام علیه بیداد و استبداد سلطنتی را آغاز نمود. با ادامه ی تحصیلات و مطالعات فلسفی، دینی، سیاسی و عرفانی در نزد علامه شیخ محمد طاهر قندهاری و سخنرانی ها و خطابه های آتشین خود در هرات توانست توجه اقشار مردم و روشنگران جامعه را علیه خاندان سلطنتی و دولتمردان خائن جلب سازد. کم کم زنگ بیداری و آزادی خواهی در کوی و برزن کشور نواخته شد. دولت وقت علامه بلخی را ممنوع الخروج نمود و او تا هشت سال تمام نتوانست از این شهر خارج گردد. ولی پس از این مدت اجازه ی مسافرت به وی داده شد.
علامه سید اسماعیل در سال 1324 ش از هرات وارد مزار شریف گردید. حدود چهار سال در این سرزمین به سر برد و ضمن ارشاد و تبلیغ تشکیلات «حزب اتحاد» را به منظور برپایی حکومت اسلامی سر و سامان بخشید و افرادی را در ولایات سمت شمال به عنوان مسؤول و معاون کمیته ی ایالتی معرفی کرد.
علامه بلخی سال 1327 ش. بنا به دعوت جمعی از اهالی کابل وارد این شهر شد. با آمدن وی کابل، زمزمه ی نَفَس گرم و حلاوت کلام او شهر را نور باران کرده بود. مقر اصلی کمیته ی مرکزی «حزب اتحاد» در چنداول بود و پس از قیام 1329 از مجموع کادر و اعضای بلندپایه ی این حزب هفت نفر در امان ماندند. برخی مفقودالاثر و تنی چند با معیت
علامه بلخی در نوروز 1330 ش. (دو روز بعد از قیام 1329) دستگیر و راهی زندان شدند. آن ها حدود پانزده سال در بد ترین و سیاه ترین زندان های ستم شاهی به سر بردند تا این که دوران صدارت محمد یوسف خان (1343) و به اصطلاح دوران دموکراسی فرا رسید
بلخی در مدتی که در زندان به سر برد هیچ گونه تماسی با خارج از محیط زندان نداشت و به طور کلی از طرف رژیم ممنوع الملاقات بود. تنها در برخی موارد با افراد خانواده اش تماس هایی داشتند. انیس و مونس بلخی فقط یک جلد «قرآن» بود و بس. وی در این مدت بالاترین بهره را از کلام خدا گرفت تا جایی که خود می گوید: 1700 مرتبه قرآن را خواندم و به دقت به آیات توجه می کردم در حدی که هر بار می خواندم تفسیر نوی به دست می آوردم ؛ آنگاه فهمیدم که کلام الهی عین ذات او بی نهایت است. گویی علامه بلخی از هر آیه 1700 مفهوم و معنا درک کرده که خود بسی جای تأمل و تفکر است.به علاوه 75 هزار اشعار حماسی، سیاسی، اخلاقی، عرفانی و.. از چکامه های زندان وی است که برخی از آن اشعار تحت عنوان«دیوان بلخی» و جزوات دیگر به چاپ رسیده است.(7)
مهم ترین ویژگیهای اندیشه علامه بلخی
علامه بلخی در نقش یک مصلح و احیاگر تفکر اسلامیقیام کرد و در عرصههای مختلف حیات اجتماعی به خصوص ترغیب به تحصیل علم و دانش و خرافه زدایی از آموزه های دینی سخن گفت و شعر سرود؛ اما آنچه بیش از همه در عصر حاضر اهمیت دارد و به خصوص وضعیت سیاسی و امنیتی کشور ما و جهان اسلام آن را ایجاب میکند، مسأله اتحاد امت اسلامیاست؛ ازین رو در اینجا برخی از جنبههای تقریبی اندیشههای آن متفکر انقلابی و آزاد اندیش را به اختصار مورد توجه قرار میدهیم:
1- توحید محوری
یکی از مهم ترین ویژگیهای اندیشه علامه بلخی توحید محوری است.ایشان در آثار خویش همه دیدگاههای دینی، مذهبی، سیاسی و اجتماعی خود را بر مبنای اندیشه توحیدی تعریف و تفسیر کرده، به مسأله وحدت نیز با همین نگاه توحیدی ژرداخته است؛
بدون شک یکی از مهم ترین موانع عدم تحقق عملی وحدت در جهان اسلام، این است که پیروان مذاهب بیش از آن که مقید به اصول دین و مصالح کلان جهان اسلام باشند، به ضوابط مذهب خود وابسته اند. علامه بلخی به صراحت اعلام میکند: تا زمانی که خود را از قید و بند مذهب رها نکنیم و مسیر توحید و صراط مستقیم را نپیماییم، وحدت عملی تحقق نخواهد یافت:
راه و رسم بزم وحدت نیست جز بی پردگی شاهد رندان نمیخواهد حجاب دیگری
از در و دیوار مذهب تا برون ناییم ما هست در این کوچه هردم انقلاب دیگری(8)
علامه بلخی بر مبنای همین اندیشه توحیدی است که به بشریت به عنوان یک پیکر واحد نظر دارد و همه مردم جهان با ادیان، مذاهب، اقوام، قلمرو جغرافیایی و... را اعضای این پیکر واحد میداند:
میان ما و تو حرفی چو از دوئیت نیست، به کارخانه هستی بدون همتاییم
گواه صفوت ما نیز نقش عصیان است خلاف نیست که از نسل پاک باباییم
ز سنگ تفرقه از هم مپاش، وحدت را که جمله پیکر توحید را چو اعضاییم(9)
بر مبنای همین دیدگاه توحیدی است که علامه بلخی دردهای مشترک بشریت را شناسایی میکند و در پی درمان آن دردها رهنمودهای لازم را نیز ارائه میدهد و از منازعات، تبعیضات، ظلم و بی عدالتیها که در نظام جهانی وجود دارد، سخت شکوه دارد:
از خون بینوایان، اخذ مفاد تا کی؟ وز رنج نا مرادان، جستن مراد تا کی؟
ای مجمع عمومی! زین انجمن چه حاصل؟ گر نیست جنگ مذهب، جنگ نژاد تا کی؟
تجهیز جیش از چیست؟ وین ترس و خوف از کیست؟ باغی که صلح روید، تخم فساد تا کی؟(10)
علامه بلخی، شاگرد مکتب عاشورا است، حسین بن علی را «شاگرد حق»، «پرچم دار وحدت» و «پیرعشق» و کربلا را مکتب و آموزشگاه توحید میداند؛ لذا به همه کسانی که خواستار وحدت و پیمودن مسیر سخت و صعب العبور آزادگی و عدالت خواهی هستند، نیز سفارش میکند تا در «مکتب آزادگان» تلمذ کنند و زندگی با عزت و افتخار را از معلم آزادی فراگیرند و طریق پیشوای آزادگان جهان را بپیمایند:
ای که رُخَت آیت یکتاستی! پرچم وحدت ز تو بر پاستی
کرب و بلا تربت پاک تو لیک نشر مرام تو به هرجاستی(11)
تأسیس کربلا نه فقط بهر ماتم است دانشسرای و مکتب اولاد آدم است
از خیمه گاه سوخته تا ساحل فرات تعلیم گاه رهبر خلق دو عالم است(12)
بنابراین، علامه بلخی از همان ابتدای مبارزاتش به وادی توحید قدم گذاشت و برای رسیدن به قلههای رفیع توحید و آزادگی، همه مشکلات راه را به جان خرید، به امید آن که شاید مشعلی شود که بعد از مرگش گم گشتگان وادی توحید را راه بنماید.
2-اهتمام به تعالیم قرآن
علامه بلخی مدتی اندکی را در مدارس علمیه صرف تحصیل علم و دانش کرد و به لحاظ رسمی از تحصیلات عالی برخوردار نبود؛ چنانکه خود در یکی از خطابه هایش میگوید وضعیت سیاسی، فرهنگی و اجتماعی کشور چنان تبعیض آمیز، فاجعه بار و غیر قابل تحمل بود که در بهترین ایام عمر و شرایط تحصیل، تحصیلاتم را ناقص گذاشته و به مبارزه روی آوردم: «سوادم از جلدین لمعه و جلد اول قوانین بالا تر نیست مطمئن باشید... طلبه مبتدی بودم در مشهد؛ ولی درد قوم درد بی دوا است. مصیبتهای اجتماعی، عقب ماندگی جامعه شیعه مرا به یک مبارزه طولانی وادار کرد...».(13)
علامه بلخی با وجود این تحصلات اندک یک متفکر و دین شناس بزرگ است که در قرون اخیر کم نظیر بوده است؛ زیرا ایشان گرچه وقت زیادی را صرف تلمذ اساتید و خواندن کتب نکرده است؛ اما دین را از سر چشمههای زلال معرفتی اش مطالعه کرده و شناخته است،
بنابر این، سخنانش الهام گرفته از تعالیم عمیق قرآن کریم است. بلخی، در دوره زندانی بودنش بیش از هزار و هفتصد مرتبه قرآن را به دقت مطالعه کرده است. آیت الله مکارم شیرازی از زبان بلخی، چنین نقل میکند: «میگفتند وسیلهای که در اختیار من بود قرآن مجید بود؛ اما از همین قرآن مجید عجیب استفاده میکنند؛ در آن پانزده سال بیش از هزار و هفتصد بار تمام قرآن را ایشان میخوانند و روی آیات فکر میکنند و درهای تازه ای از علم و دانش قرآن برایشان گشوده میشود».(14)
بر مبنای همین دیدگاه قرآنی است که بلخی، توحید را محور تفکر خویش قرار داده، به دور از تعلقات ملی، مذهبی و قومیبه لزوم وحدت بشریت به عنوان اعضای پیکره واحد سخن میگوید و ذات خداوند متعال را بنیانگذار وحدت بر میشمارد. ایشان در یک سخنرانی با استناد به آیه «وَاعْتَصِمُواْ بِحَبْلِ اللّهِ جَمِیعاً وَلاَ تَفَرَّقُواْ» میگوید: منظور خداوند از بیان این آیه این است که مردم به راه بروند، نزاع و اختلاف بر طرف شود. غرض خداوند توحید است. بنیاد وحدت اجتماع را خود خداوند گذاشت و بعد به همه دستور آن را داده است،...».(15)
3-ضرورت وحدت و اتحاد
علامه بلخی با تفکرتوحیدی، همه پدیدههای عالم هستی را بر محور توحید تفسیر و تبیین میکند، شالوده وحدت انسانی را بر مبنای «توحید» می داند:
اختلاف مسجد و میخانه از غوغای ماست ورنه خاک هردو اول صبغه توحید داشت(16)
شهید بلخی از وحدت، به عنوان یک اصل حیاتی که ضامن سعادت وپیروزی یکتا پرستان در تمام شؤون زندگی است، اجتماعی است یاد نموده و آن را به صورت کلیدی میداند که بازگشایی سختیها و گرفتاریهای جامعه بشریت بدون آن هرگز میسر نیست:
تا نباشد وحدتی، سر رشته کی آید به دست؟ دامن آمالها در چنگ خرچنگ است و بس(17)
درخت تنومند توحید آنگاه به بار مینشیند که شعار و باور توحیدی با عمل همراه شود؛ وگرنه چه بسا یکتا پرستانی بوده و هستند که آتش شرک عملی شان خرمن اندیشه توحیدی آنان را تبدیل به خاکسترکرده است. تا تفکر، توحیدی نشود، وحدت عملی هرگز محقق نخواهد شد:
چمن راز اتفاق گل شکوه و رونق افزاید به تحریک نفاق ما چه اسرار است؟ آگه شو
بت ریب و ریا بر هم زند بنیاد وحدت را اگر کاوش کنی، در جیب دیندار است، آگه شو(18)
وحدت و هماهنگی از جمله آرمانهای دیرین علامه بلخی بوده است. ایشان دریافته بود که استعمار و استبداد در افغانستان و جهان اسلام از دو پدیده منفی زمان جاهلیت، یعنی نزاع مذهب و قومیت بیشترین سوء استفاده را کرده است؛ لذا در هر مناسبتی در سخنرانیها و اشعارش مردم را به ضرورت اتحاد توجه داده، از عواقب وخیم اختلاف و تفرقه بر حذر داشته است. ایشان در یکی از سخنرانی هایش میگوید:
«وحدت نظر و وحدت عمل با عث سعادتها است... به این درد اجتماع گرفتارم، به درد اجتماع سوختم، جوانی من و جوانی رفقای من در زندان پیرشد برای درد جامعه، تمام درد ما روی وحدت ملی بود... آنهایی که داد از قومیت میزنند، بنیانکن ریشه اسلام اند. آنهایی که درد فاشیسم دارند... همین مردم هستند که غوغای اوس و خزرج را تازه میکنند».(19)
4-نوع دوستی و عشق به انسانیت
علامه بلخی، درس عشق و آزادگی را بر مبنای اندیشه توحیدی، از «دانشسرای عشق» و مکتب سرخ عاشورای حسینی فراگرفته و در غالب گفتهها و نوشته هایش از نوع دوستی، رفع تبعیض و بی عدالتی، دفاع از حقوق مظلومین و مبارزه با ظلم، بر محور تفکر توحیدی سخن گفته و از «عشق» به عنوان رهنمای سعادت یاد کرده است:
رهنمای هر سعادت«بلخیا»! عشق است، عشق شمع جان را سوختیم تا رهنما آموختیم(20)
علامه بلخی به همه بشریت، عشق میورزد و یکی از دغدههای همیشگی او دفاع از حقوق محرومین و مظلومین بوده است. در همین راستا با هرکس که به نحوی بر مردم ظلم و ستم روا میداشت؛ اعم از استبداد، استعمار، قاضی، مفتی، شیخ، ملا، صوفی، زاهد و...، بلخی با آنان در میافتاد و برای نجات ضعفا از چنگال اصحاب ظلم، خود قیام میکرد و مردم را نیز به قیام فرا میخواند؛ زیرا وی معتقد بود: «حق را به ضرب زور گرفتن ضرورت است»؛ بنابراین، از دیدگاه علامه بلخی دلی که خالی از عشق به انسانیت و نوع دوستی باشد حفره ای بیش نیست:
دل که در وی عشق نبود، حفره ای تنگ است و بس
بی محبت یک نفس هم، یک جهان ننگ است و بس
سخت، خصم عشق و آزادی است؛ شیخ و مستبد
زان سبب ما را بدیشان دائماً جنگ است و بس
تا نباشد وحدتی، سر رشته کی آید به دست؟
دامن آمالها در چنگ خرچنگ است و بس(21)
علامه بلخی، در برابر دو جبهه به مبارزه برخاست؛ استبداد سیاسی و تحجر فرهنگی. این هردو که دشمنان قسم خورده عشق، آزادی و اتحاد اند، علامه بلخی را به بند کشیدند؛ اما فریاد وحدت طلبی، آزادی و عدالتخواهی او را هرگز نتوانستند خاموش سازند. بلخی نیز با قامت رسا در مقابل خصم مردانه ایستاد و هرگز خم به ابرو نیاورد و تمام هستی خود را در راه تحقق آرمانهای والایش فدا کرد؛ زیرا او طریق عشق بازی را از «رهبر آزادی» فراگرفته بود که خود در وصفش میگفت:
ای که در کرب و بلا، کرب بلا پاشیدی جان فدای تو که این تخم به جا پاشیدی
در ره عشق، کسی چون تو ز هستی نگذشت بذرِ توحید ز خون شهدا پاشیدی(22)
و اینگونه است که بلخی از عشق، همیشه با عظمت یاد میکند وآن را مصدر هر تحولی میداند و در اندیشه تقریبی بلخی نیز شعلههای فروزان عشق و شوریدگی هویدا است. بلخی در پرتو عشق است که میگوید انسانها باید وسعت نظر داشته، از تعصبات مذهبی دست بر دارند و به همه بشریت بدون در نظرداشت مذهب، نژاد، تعلقات ملی و منطقهای عشق ورزند:
از در و دیوار مذهب تا برون ناییم ما هست در این کوچه هردم انقلاب دیگری(23)
بلخی از نفاق و دو رنگی در نظام جهانی که با شعار حمایت از مظلومین، بر آنان ستم روا میدارند، به شدت انتقاد کرده، تنها راه رفع گرفتاریهای بشر را در پیروی از تعالیم قرآن کریم میداند که مبتنی بر عدالت اجتماعی و احترام به کرامت انسانی است. او خود در تاریخ اسلام الگوهای عملی برای عدالت اجتماعی ارائه داده، پیامبر اسلام و یاران نزدیک ایشان را بهترین سرمشق معرفی کرده است:
5- تجلّی گفتار در کردار
یکی از مهم ترین موانع تحقق عملی وحدت در جهان اسلام، عدم صداقت لازم و یا شجاعت لازم منادیان وحدت است. غالب کسانی که در کنفرانسها از وحدت سخن میگویند، وقتی در جمع هم مسلکان خود قرار میگیرند، و در جو دیگری واقع میشوند، سخنان پیشین خود را نقض میکنند؛ اما علامه بلخی از جمله متفکرانی است که در گفتار و رفتارش موردی مشاهده نمیشود که صداقتش را نقض کند. بلخی در عین دفاع از شیوه تساحل و تسامح، بر باورهای دینی خود تأکید میکند و الگوی حکومت اسلامیدر عهد خلفای راشدین را به عنوان نظام سیاسی شایسته که میتواند عدالت و صلح جهانی را تضمین کند به مسلمانان پیشنهاد میدهد(24)
امروز مرا فکرت دیگر به سر افتاد کاسایش عالم ز چه رو در خطر افتاد
آخر همه سعی ملل در ره اصلاح در مجلس امنیه چرا بی ثمر افتاد؟
بودم به غم چاره این درد که چشمم در صفحه تاریخ به عدل عمر افتاد
یارب! چه شد آن عدل که در اول اسلام از هیبت او ولوله در بحر و بر افتاد؟
در عدل عمر سیر نمودم چو زمانی فکرم به حیات علی، آن شیر نر
افتاد(25)
ما مرغ دل ز رنگ تعلق رهانده ایم صید از قفس به بازِ نگاهی پرانده ایم
بس رنگها گرفت به خود روزگار و ما از لطف «پیر عشق» به یک رنگ مانده ایم(26)
بلخی، علت بسیاری از اختلافات مسلمانان را در عدم صداقت، دو رنگی و ریاکاری میداند و از وحدت گذشته امت اسلامی به نیکی یاد میکند و با تأسف میگوید: امروز از آن همه وحدت و همبستگی که باعث بر تری و عظمت مسلمانان نخستین شده بود، هیچ اثری باقی نمانده است:
ما درس تمدن ز چه در سینه نداریم؟ در کشور دل مسجد آدینه نداریم
جزخون برادر نَبُوَد قُوتِ شبِ ما این لاف گزافی است؛ به کس کینه نداریم
در دیرکهن صاحب دیرینه نامیم یک ذره نشان وحدت دیرینه نداریم
دوشینه ز ما جام جهان بود پر از می امروز به جز یاد ز دوشینه نداریم
در کشور ما ده دل و صد دینه زیاد است آزرده مشو، یک دل و یک دینه نداریم(27)
6- مهم ترین موانع وحدت در جهان اسلام
1-6. جهل و نادانی
بلخی جهل را یکی از مهم ترین عوامل اختلاف و تفرقه در جوامع انسانی می داند و بنا بر این یکی از راهکارهای که او در این زمینه پیشنهاد می کند، توسعه نهاد آموزش و تعلیم و تربیت است. بلخی در جهل می گوید:
این جنگ و جدال بشر، از علت جهل است وین نکبت حال بشر از علت جهل است
بر کُشتن خود کسب کند علم و هنر را این نقص کمال بشر از علت جهل است
گفتار ز توحید؛ ولی تفرقه کردار این وزر و وبال بشر از علت جهل است
دیدی که چسان عاقبت این مهد امان شد میدان قتال بشر؟ از علت جهل است
تا درس نخوانند به دانشگه وحدت، خود رنج و ملال بشر از علت جهل است
«بلخی» نشود تا که همه پیرو اسلام، آخر که زوال بشر از علت جهل است.(28)
2-6. تحجر فرهنگی
یکی از عوامل عقب ماندگی مسلمانان و بازدارنده وحدت مسلمین عوام زدگی علمای دینی است. شهید مطهری عوام زدگی را آفت فلج کننده جامعه اسلامی دانسته، میگوید: «عوام زدگى از سیل زدگى، زلزله زدگى، مار و عقرب زدگى بالاتر است... روحانیت ما در اثر آفت عوام زدگى نمى تواند چنانکه باید، پیشرو باشد و از جلو قافله حرکت کند و به معنى صحیح کلمه، هادى قافله باشد؛ مجبور است در عقب قافله حرکت کند. خاصیت عوام اینست که همیشه با گذشته و آنچه به آن خو گرفته پیمان بسته است، حق و باطل را تمیز نمى دهد، هر تازه اى را بدعت یا هوا و هوس مى خواند، ناموس خلقت و مقتضاى فطرت و طبیعت را نمى شناسد، از این رو با هر نوى مخالفت مى کند و همیشه طرفدار حفظ وضع موجود است».(29)
عالم عوام زده در مواجهه با مسائل اجتماعى، «به دنبال مسائل سطحى و غیر اصولى رفته، از مسائل اصولى صرف نظر میکند، و یا طورى نسبت به این مسائل اظهار نظرمیکند که با کمال تأسف علامت تأخر و منسوخیت اسلام به شمار رود و وسیله به دست دشمنان اسلام بدهد. افسوس که این آفت عظیم دست و پاها را بسته است؛
شهید مطهری در مذمت عوام زدگی، شعری از ملک الشعراء بهار نقل میکند که در شکایت از عوام، مىگوید:
از عوام است هرآن بد که رود بر اسلام، داد از دست عوام
کار اسلام زغوغاى عوام است تمام، داد از دست عوام
زآنچه پیغمبر ماگفت و در او نیست شکى، نپذیرند یکى
وحى منزل شمرند آنچه شنیدند از مام، داد از دست عوام...(30)
یکی از ویژگیهای منحصر به فرد بلخی آن است که در قید و بند افکار عوام الناس نبوده و توسن اندیشه خود را به میل خود رها کرده و از حصار تفکر عوام فراتر رفته است. همانگونه که از جور استبداد نمیترسید و مردانه سخن خود را میگفت، از طعن متحجران و عالم نمایان قشری که بر اندیشه عوام حکومت میکنند؛ نیز خوفی به دل راه نداده، آزادانه حرف دلش را گفته و شریعت معرفی شده از سوی علمای قشری و عوام زده را آمیخته با پیرایه و خرافات میداند:
آنچه زاهد شرع میخواند، به جز پیرایه نیست شرع بی پیرایه یعنی عشق جانان دین من(31)
علامه بلخی معتقد است تعالیم دینی با پیرایه ها، اوهام و خرافات در آمیخته؛ لذا با وجود آن که توده های مسلمان به عقاید خود پایبند بوده و به دستور علمای دینی عمل می کنند؛ آموزه های دینی از کار آیی لازم برخوردار نیستند و مسلمانان با مشکلات فراوان از جمله فقر، جهل، عقب ماندگی و اختلافات روز افزون روبرو هستند؛ لذا احیای تفکر اسلامی و خرافه زدایی از آموزه هایی دینی را از اولویت های مهم حوزه های علوم دینی میداند. وی در جمع علما و طلاب حوزه علمیه مشهد میگوید:
«امروز دیگر روز آرام نشستن نیست، روز غنودن نیست، روز آسایش نیست، روز پایبندی به سخنان کوچک نیست! روز مبارزه با خرافات است. روزی است که باید چهره واقعی اسلام را از زیر ابرهای کدر اوهام و خیالات فاسده بیرون کشید و اوهام را از حقیقت دور کرد».(32)
علامه بلخی در این سخنرانی میگوید: به اندازه ای اوهام چهره حقیقت را گرفته و دست اجانب کار کرده که حکیم سنایی غزنویی، خطاب به قبر پیامبر اسلام شکوه میکند که ای رسول خدا! این اسلامی که تو برای ما آوردی؛ چنان با اوهام و خرافات در آمیخته که اکنون اگر بیایی و ببینی، آن را نخواهیشناخت:
بسکه ببستند به او برگ و ساز گرتو ببینی, نشناسیش باز!
بدین سبب بلخی، تصفیه و پالایش آموزه های اسلامی همراه با منطق و عقلانیت دینی را به طلاب علوم دینی سفارش نموده، میگوید: «امروز روزی است که با قلم باید کار کرد، امروز روزی است که با پیک زبان باید کار کرد، روز مناظره، روز استدلال، روز فلسفه و منطق است. دین محمد و مذهب شیعه منطق تازه دارد، باب اجتهادش همیشه باز است، دنیا را به حیرت آورده است...».(33)
3-6. استبداد سیاسی
علامه بلخی نظامهای استبدادی را عامل تفرقه در میان مسلمین و اختلاف را نیز باعث عقب ماندگی علمی، فرهنگی و اقتصادی در جهان اسلام میداند. ایشان ضرورت وحدت امت اسلامیرا یاد آور شده، میگوید، مسلمانان از وحدت هیچگاه نباید غافل شوند؛ زیرا نام وحدت باعث خوف و هراس دشمنان اسلام میگردد:
آتش این فتنهها شاهی و استبداد بود کز شرارش پیکر وحدت معرّا میشود
هیچ نیرو نیست با لا تر ز زور اتحاد دیده شد هر نا توان از وی توانا میشود
مقصد از ایثار و وحدت، هیچ گه غافل مشو نام وحدت، باعث ترعیب اعدا میشود(34)
علامه بلخی، استبداد را عامل اصلی بیسوادی، اختلاف، خرافات و عقب ماندگی در افغانستان و جهان اسلام میداند؛ لذا به منظور احیای ارزشهای اسلامی، اتحاد مسلمین و اعتلای تمدن اسلامی بر ضد نظام ستم شاهی قیام کرد؛ بدین سبب که مبارزه با استبداد مقدمه تحقق اهداف فوق است:
حاجتی نیست به پرسش که چه نام است اینجا جهل را مسند و بر فقر مقام است اینجا
علم و فضل و هنر و سعی و تفکر ممنوع آنچه در شرع حلال است، حرام است اینجا
ریش زاهد، قلـــم منشی و فرم افسر حلقه حزب جوانان همه دام است اینجا
می آزادی و وحدت نرسد از چه به ما؟ مستبد شیخ صفت، دشمن جام است اینجا
ما به سر منزل مقصود چسان راه بریم؟ راهزن، رهبر و خس دزد، امام است اینجا
بلخیا، نکبت و ادبار ز سستی پیداست چاره این همه یکبار قیام است اینجا(35)
علامه بلخی، در یک سخنرانی خطاب به علمای حوزه علمیه قم، مهم ترین هدف اصلاحی خویش را تأمین عدالت اجتماعی، محرومیت زدایی و رفع تبعیضات مذهبی و قومی اعلام میکند:
«علت مبارزه من چه بود؟ آرزوی شخصی نداشتم، کرسی و سلطنت نمیخواستم؛ بالغ بر چهار میلیون شیعیان افغانستان محرومیت داشتند، دیگر چاره نداشتم و حرکتی کردم مظلومانه، برای ثبات قانون تشیع و گرفتن حق به ضرب زور، از حلقوم زور...».(36)
و اینگونه بود که بلخی خطاب به نسل بعد از خودش میگوید، هرچند ما در راه مبارزه با بدعتها و بی عدالتیهایی که در جامعه بود و از جانب استبداد، استعمار و ارتجاع نیز بر آن دامن زده میشد، شمع وجود خود را فنا کردیم؛ ولیکن شما سعی کنید در جهت احیای ارزشهای انسانی و اسلام و تحقق عدالت اجتماعی در جامعه بکوشید و شمع مبارزه عدالت خواهانه را همچنان روشن نگهدارید:
ما تن به فنا دادیم، تا زنده شما باشید بر خاک مزار ما دائم به دعا باشید
چون شمع وجود ما، قربان شما گردید، روشنگر شمع ما، شاید که شما باشید
امروز اگر طــوفان, بر کشتی ما افتاد ممکن که شما فارغ از غرق و فنا باشید(37)
پادشاهان جبّار، علاوه بر این که سعی در تجهیل، ایجاد اختلاف و تضعیف مردم داشته اند، عامل نفوذ و سلطه بیگانگان در کشورهای اسلامینیز بوده و هستند.
علامه بلخی همه مشکلات جهان اسلام را ناشی از سلطه پادشاهان فاسد در کشورهای اسلامی میداند و برای درمان آن نظام جمهوری را پیشنهاد میکند:
آتش این فتنهها شاهی و استبداد بود کز شرارش پیکر وحدت معرّا میشود
حال هم وقت است، با درمان جمهوریّتی کم کم از خاصیتش هر دیده بینا میشود
بعد از آن با میل وحدت، سرمه غیرت بکش با حقیقت کاملا چشمت شناسا میشود
نا امیدی بر فکن، مشکل پسندی دور کن ز اتحاد قطرهها ابر عطایا میشود(38)
البته مخاطب بلخی تنها مردم افغانستان نیست؛ بلکه تمام مسلمانان را مورد خطاب قرار میدهد. علامه بلخی آنگاه که از اتحاد هم سخن میگوید، در وهله نخست کل جامعه بشری را در نظر دارد و در مرحله بعد لزوم اتحاد مسلمانان را مطرح میکند. غالب اشعار بلخی در باره ظلم و بی عدالتی در نظام جهانی سروده شده و از رنجها و مصیبتهایی که جامعه بشریت گرفتارش بوده، حکایت دارد:
در عصر اتم همت ما جنگ مذاهب! شد کهنة دنیا برِ ما رسم نوین است
گه تکیة ما سوی شمال است گهی غرب آخر نه مگر ملجأ ما دین مبین است؟
از چیست برادر به برادر شده بد بین؟ وز چیست مسلمان به مسلمان پی کین است؟
این جمله مصائب ز نفاق است، نفاق است تا بود چنان، حال چنین، بد تر از این است
از تفرقه ماست نگر دشمن قرآن بر مسند اسلام کنون صدر نشین است
جمعی رخشان زرد، پی لقمة نانی جمعی دگری فکرتشان رنگ پوتین است
در خوان یکی روز و شبش بّرة بریان همسایة دیگر به غم قرص جوین است
خود چاره این درد بود مهر و مواسات اقبال و سیادت پی وحدت به یقین است
اسلام نداده است به ما فرق نژادی هستیم برادر چه به جاپان چه به چین است.(39)
ادامه مسافرتها و زندگینامه علمی- تبلیغی
علامه بلخی پس از آزادی در سال 1346 ش. به قصد زیارت عتبات مقدس و دیدار با مراجع شیعه وارد ایران گردید و قبل از آن که طلاب از ورود وی اطلاع پیدا نمایند از مرز خسروی وارد سوریه شد. پس از زیارت تربت حضرت زینب علیهماالسلام و دیدار با برخی از عالمان سوریه وارد حوزه نجف اشرف گردید و از ناحیه ی طلاب نجف استقبال کم نظیری از وی صورت گرفت. وی در «مدرسه ی کوچک» آخوند خراسانی (ره) دید و بازدید داشت و اکثر علما و رجال نجف از وی دیدن نمودند.
علامه سید اسماعیل بلخی پس از ماه محرم 1346 از مرز «خسروی» وارد سرزمین ایران گردید و در ابتدا همراه با خانواده اش به منزل آیه الله سید رضا صدر (ره) در قم وارد شد. پس از آن که خبر ورود بلخی به شهر خون و قیام منتشر شد گروه گروه از طلاب «فیضیه» و جوانان انقلابی و پر شور قم به دیدار وی آمده، از او به گرمی پذیرایی و قدردانی به عمل آوردند تا جایی که از طرف طلاب برای ایراد خطابه دعوت گردید. بیش از هزار نفر طلبه و دانشجو گرد آمدند تا از سخنان گرم و انقلابی علامه بلخی استفاده نمایند
. حضرت آیت الله مکارم شیرازی به نمایندگی از طلاب و حوزه به ایشان خیر مقدم گفت. در بخشی از آن پیام چنین آمده است: « یکی از آمال و آرزوهای همه ی ما در حوزه ی علمیه ی قم همیشه این بوده که بزرگانی از نقاط مختلف در اینجا می آیند صحبتی بکنند و از آن ها استفاده بشود... من دو سه جلسه خدمت ایشان رسیدم واقعاً یک فصل تازه ای در افکار من گشوده شد.»
علامه بلخی پس از یک هفته اقامت در قم آهنگ خاک خراسان و زیارت تربت پاک خورشید مشرق زمین را نمود. با ورود بلخی به مشهد حوزه ی خراسان حال و هوای دیگر پیدا کرد و تجلیلی کم نظیری از او در مشهد به عمل آمد. وی در جمع طلاب و سایر مردم سخنرانی های زیاد داشت.
بلخی را جمعی انبوه از مسؤولان و طلاب حوزه ی مشهد تا مرز «اسلام قلعه» بدرقه نمودند و در آن سوی مرز مردم هرات در آفتاب گرم به امید دیدار بلخی نشسته بودند. ساعاتی به صبح صادق نمانده بود که با ورود ماشین حامل علامه بلخی یاران با صدای تکبیر به استقبال آفتاب رفتند. بلخی لحظه ای برای تسلی خاطر استقبال کنندگان سخنانی ایراد کرد. کاروان همراه بلخی پس از چند روزی توقف در هرات از مسیر جاده ی قندهار، غزنی، آماده ی حرکت به سوی پایتخت گردید. در کابل هیأت استقبال آماده
بودند. لحظه ها فرا رسید ماشین حامل بلخی در میان انبوه جمعیت شیعه و سنی از حرکت بازماند، مردم مسلمان با درود و صلوات از او استقبال بی نظیری به عمل می آوردند. مردم از شور و شعف در جامه نمی گنجیدند.
وفات
رژیم شاه که تحمل چنین شخصیتی برایش مشکل بود، نتوانست بیش از این وجود علامه را تحمل کند.
لذا در صدد از بین بردن او شدند. این فرصت آنگاه برای دشمنان او که در حقیقت دشمنان وطن بودند مهیا شد که علامه در پی بازگشت از سفری به هزارهجات، جهت کسالتی که داشت به شفاخانه علیآباد کابل مراجعه کرد و بنا به توصیه پزشکان بستری شد. ولی در ابتدا ورود و بعد از معاینه ابتدائی توسط پزشکان، آمپولی را به او تزریق کردند که از آن به بعد، لحظه به لحظه حال علامه وخیمتر شد. تا جایی که بعد از چند ساعت در حالی که ذکر و تسبیح خدا را بر لب داشت، جان به جان آفرین تسلیم کرد و انبوه ارادتمندانش را به سوگ نشاند. البته بنابر نظر اکثر شاهدان و آگاهان در امور، آن آمپول حاوی زهر کشندهای بود که به بدن علامه فقید تزریق کردند. جنازه ایشان با احترام خاصی توسط مردم تشییع گردید.
با پخش خبر اتحال ایشان تمام حوزههای علمیه نجف، قم و مشهد که از ایشان شناخت داشتند،
نیز با برپایی مراسم عزاداری از مبارزات ایشان تجلیل به عمل آوردند
تألیفات:
آثار به جا مانده از آن شهید والامقام دیوان شعری است با هفتاد و پنج هزار بیت شعر، کتابی به نام زنبیل درباره کشف میکروب از دیدگاه قرآن و رساله الاحکام الاسلامیه. روحش شاد و راهش پر رهرو باد.(41)
نتیجه گیری
تاریخ کشور ما مملو از شخصیتهای علمی، سیاسی، مبارز و انقلابی بوده است. امازندهگی برخی از این شخصیتها جزئی از تاریخ کشور شده و هرگز فراموش نمیشود.
از آن جمله علامه سید اسماعیل بلخی(ره) است که برای نجات کشور از ظلم، استبداد وخودکامهگی حکام زمانه، قد علم کرد و بیش از 14 سال را در زندان دهمزنگ سپری نمود.
علامه بلخی در برابر فشارهای بیدادگران عصر خویش، هرگز سستی به خود راه ندادهعقبنشینی نکرد. خود در این رابطه طی یک سخنرانی میگوید: «من بشری هستم که فرق خودرا با فولاد جنگ داده و نیروی ارتجاع هرگز در درون من رخنه نکرد». او باور داشت کهدر برابر ناملایمات نباید سر تعظیم فرو کرد و برای رسیدن به مقصد هیچ گاه نبایدخسته شد.
علامه بلخی توانسته بود قبل از آغاز مبارزات مطالعات خویش را تکمیل نموده وعوامل شکست و پیروزی را به خوبی شناسایی نماید. او بعد از توکل به خداوند(ج) عاملاصلی موفقیت و پیروزی را وحدت و یکپارچهگی میداند و میفرماید: «پیروزی به شاخهیوحدت بسته است، وحدت است که اقلیت کوچک را نفوذناپذیر و خطرناک میسازد.
علامه بلخی راه ترقی و تکامل جوامع انسانی را به علم و دانش و تقوی و آشنایی باارزشهای قرآن، کتاب هدایت انسان میداند و با اصرار، دعوت بشریت به توسل به قرآنمجید را تکرار میکند.
علامه بلخی، ضرورت وحدت امت اسلامیرا بر مبنای جهان بینی توحیدی خود مطرح کرده است و علل اصلی تفرقه مسلمین را فاصله گرفتن از تعالیم قرآن و تسلط حاکمان فاسد بر کشورهای اسلامی می داند، از این رو در خطابهها و اشعارش مسلمانان را به توحید نظری و عملی در پرتو تعالیم قرآن فرامیخواند و اتحاد و همبستگی را یک ضرورت عقلی و دینی و مایه تکامل اجتماعی و سعادت انسانها معرفی نموده، تحجر فرهنگی و استبداد سیاسی را از موانع وحدت میداند.
اتحاد امت اسلامی و بیداری ملل شرق یکی از آرزوهای اصلی علامه شهید بلخی بوده که حتی بعد از مرگ هم به آن چشم امید دوخته است. ایشان در یکی از اشعارش علت اصلیگرفتاریهای ملل شرق را اختلاف دانسته، آرزوی خویش را اینگونه ابراز میکند:
اتفـاق! ای اتفـاق! ای اتفـاق!چاره ای بر پیـــکر فرسود شرق
در حیاتم گر نشد بعد از مماتروح «بلخی» را نما خوشنودِ شرق(42)
در شرایط حاضر که کشور ما در بحرانهای مختلف فرو رفته و هیچ روزنهای برایبیرونرفت به مشاهده نمیرسد، بسیار ضروری است که رهبران مملکت ما حداقل اندیشههایشخصیتهای ملی و دینی ما را مورد مطالعه و دقت قرار داده راه بیرونرفت از مشکلات وچالشها را در گفتهها و اندیشههای آنان جستوجو نمایند.
به یقین در روشنی اندیشههای شخصیتهایی همانند علامه بلخی تضادها و اختلافهایقومی، وابستهگی به بیگانگان، تفرقه و نفاق و دوری از تقوی و بیباوری به ارزشهایدینی کنار گذاشته خواهد شد و با اعتقاد راسخ به قدرت لایزال و حاکمیت خداوند(ج) برهمه مشکلات فایق خواهیم آمد.